كلام امير بيان مولانا و مقتدانا اسدالله الغالب علي بن ابي طالب عليه السلام
«سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روى خارهاى سعدان (خارى سه شعبه كه خوراك شتران است و سخت گزنده است) به سر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو كشيده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم، و چيزى از اموال عمومى را غصب كرده باشم. چگونه بر كسى ستم كنم براى نفس خويش، كه به سوى كهنگى و پوسيده شدن پيش مي رود، و در خاك، زمانى طولانى اقامت مىكند؟
به خدا سوگند، برادرم عقيل را ديدم كه به شدّت تهيدست شده و از من درخواست داشت تا يك من (پيمانهاي به وزن سه كيلوگرم) از گندمهاى بيت المال را به او ببخشم. كودكانش را ديدم كه از گرسنگى داراى موهاى ژوليده، و رنگشان تيره شده، گويا با نيل رنگ شده بودند. پى در پى مرا ديدار و درخواست خود را تكرار مي كرد، چون به گفته هاى او گوش دادم، پنداشت كه دين خود را به او واگذار ميكنم، و به دلخواه او رفتار ميكنم و از راه و رسم عادلانه خود دست بر ميدارم، روزى آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم، پس چونان بيمار از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم، اى عقيل، گريه كنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهنى مينالى كه انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته است؟ اما مرا به آتش دوزخى ميخوانى كه خداى جبارش با خشم خود آن را گداخته است؟ تو از حرارت ناچيز مينالى و من از حرارت آتش الهى ننالم؟ و از اين حادثه شگفت آورتر اينكه شب هنگام كسى به ديدار ما آمد و ظرفى سر پوشيده پر از حلوا داشت، معجونى در آن ظرف بود چنان از آن متنفّر شدم كه گويا آن را با آب دهان مار سمّى، يا قى كرده آن مخلوط كردند! به او گفتم: هديه است؟ يا زكات يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حرام است. گفت: نه، نه زكات است نه صدقه، بلكه هديه است.
گفتم: زنان بچّه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدى كه مرا بفريبى؟ يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدى؟ يا هذيان مىگويى؟ به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرمانى كنم كه پوست جوى را از مورچه اى ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد! و همانا اين دنياى آلوده شما نزد من از برگ جويده شده ملخ پست تر است! على را با نعمتهاى فنا پذير، و لذّتهاى ناپايدار چه كار؟! به خدا پناه مي بريم از خفتن عقل، و زشتى لغزشها، و از او يارى مي جوييم.»
(نهج البلاغة- خطبه 224، ترجمه دشتى، ص: 461)
التماس دعا
+نوشته
شده در برچسب:,ساعت توسط عمار
|